سهیل گلمسهیل گلم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره
سینا گلمسینا گلم، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

هدیه های آسمانی

سیسمونی گل پسرا

عزیزای دلم بالاخره سیسمونیتون حاضر شد چند تا عکس میذارم که تو وبلاگتون به یادگاری براتون بمونه ایشالا تا چند روزه دیگه به دنیا می یانو به خوشی و شادی از همه وسایلی که خانوادم براتون خریدن استفاده می کنید اینجا جا داره که منو بابایی و شما گل پسرا از مامان جون ، دایی کوچیکه و خانمش (قرار بهش بگید خاله نه زن دایی، حسابی تو زحمت افتاده ...) دایی بزرگه و خانمش و آقاجون تشکر کنیم ایشالا تو شادیهاشون جبران کنیم  حالا بریم سر اصل مطلب عکسای سیسمونی: این عکس قبل از چیدن سیسمونیه بعد از چیدن ادامه دارد... ...
20 ارديبهشت 1393

خلاصه بارداری

از شهریور ماه سال 1392 زمزمه های بوجود اومدن شما دو تا دسته گل توی صحبتهای من و پدرتون شروع شده بود  عاقبت تو روز پنج شنبه 11 مهر با گرفتن جواب آزمایش خون مشخص شد من باردار هستم از این به بعد مراقبتهای دوران بارداری شروع شد که یه نمونه از برگه های سونوگرافیتونو براتون میذارم توی این برگه ها می تونید مراحل رشدتونو تو دوران جنینی ببینید فقط معنی یکسری علائم اختصاریش از این قراره: BPD= فاصله بین دو استخوان گیجگاهی سر جنین FL= طول ران جنین HC= محیط دور سر جنین CRL= قد نشسته جنین NF= ضخامت منطقه شفاف پشت گردن NB=  شکل گرفتن استخوان بینی خیلی خوب توی شکمم داشتید رشد میکردید آخرین سونوگرافی رو هفته سی و ...
13 ارديبهشت 1393

مقدمات حضور

سلام و صد تا سلام به پسرای گلم امیدوارم که حالتون خوب باشه و سالیان سال به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کنیم... الان سی و دو هفته و دو روزتونه حرکات موجی قشنگی دارید که با هر حرکتتون موجی از امیدو تو دل مامانی ایجاد میکنید امروز ضربان قلب یکیتونو خیلی خوب احساس کردم انقدر بلنده که بدون لمس هم قابل شنیدنه! دیگه چیزی تا به دنیا اومدنتون باقی نمونده ایشالا در سایه ایزد منان صحیح و سلامت به دنیا بیان... کم کم داریم مقدمات حضورتونو فراهم میکنیم تمام خونه رو به کمک پدرتون و مادربزرگتون (مامان من) تمیز کردیم (یه خونه تکونی اساسی) و تقریبا بیشتر وسایلاتونو خریدیم تا چند روز دیگه هم سرویس کمد و تخت خوابتونو میارن اون وقت میتونیم اتاقتونو بچی...
28 فروردين 1393

رویت قلب

روز 25 مهر (پنجشنبه) صبح خیلی زود شال و کلاه کردمو راه افتادم برم سونوگرافی... بعد چندین ساعت بالاخره نوبتم شد وقتی رفتم خوابیدم دکتر خیلی ذوق کرد که باردار هستم و دو تا نی نی دارم خودم از خوشحالی داشتم بال در میوردم وقتی گفت دو تا هستید انگار تمام دنیارو بهم بخشیدن البته به خاطره بتای بالای آزمایشم خودم احتمال چند تا بودنتونو داده بودم. دکتر بجزء اینکه بهم گفت دو تا هستید چیز دیگه ایی نگفت من ازش پرسیدم قلبشون قلبشون تشکیل شده؟ گفت با این دستگاه مشخص نمیشه باید سونوی داپلر کنی و برای 1 آبان بهم وقت داد برای شنیدن صدای قلبتون... اون روز خیلی خوشحال بودم که دو تا هستید ولی مطمئن نبودم که دو تایتون قلب دارید یا نه ؟! دو روز رو باز با اضطرا...
15 اسفند 1392

یه حس شیرین

سلام به نی نی های گلم سینا و سبحان عزیزم امیدوارم سالم و سلامت تو شکم مامانی به رشد و نموتون ادامه بدید الان که دارم براتون می نویسم به لطف ایزد منان هفته 23 ام رو به سلامتی پشت سر گذاشتیدو وارد هفته 24ام شدید، الان چند روزیه که منم دارم یه حس شیرینو تجربه میکنم اونم حرکت شما کوچلوهای نازنین توی شکمم یه چیزی شبیه نبض یا ترکیدن حبابه! حتی بابایی هم با دست گذاشتن روی شکمم این حس رو تجربه کرد البته هنوز خیلی وارد نیستم و نمی تونم تشخیص بدم این حرکتها مربوط به کدوم یکیتون میشه ولی حس خوبیه که اینطوری بیشتر حستون میکنم قبلنا وحشت داشتم همیشه به دیگران میگفتم فکر کنم حس ترسناکی باشه وقتی یه موجود زنده توی بدنت حرکت کنه ولی مامانا میگفتن نه وقتی حس...
30 بهمن 1392

سخنی با نی نی ها

سلام به نی نی های گلم الان شما 22 هفته و 6 روزتونه! جنسیتتون هم دیگه مشخص شده 2 تا پسر کاکل زری هستید که خیلی آروم تو شکم مامانی دارید به رشد خودتون ادامه میدید انقدر آرومید که مامانی حتی حرکت کردنتونم حس نمیکنه امیدوارم به دنیا هم که اومدید همین قدر آروم و خوب باشید. الان حدود یکماه که دیگه سرکار نمیرم آخه میخوام به شماها فشار نیاد و این ماههای آخرو خوب وزن بگیرید و رشد کنید... عسلای مامان امیدوارم جاتون خوب باشه و بتونم شرایط خوبی رو براتون مهیا کنم... من و بابایی فعلا دو تا اسم خوشگل براتون در نظر گرفتیم که به اسمای خودمون هم بیاد یکی سینا و یکی سبحان امیدوارم خودتون هم از این اسما خوششتون بیاد...  
21 بهمن 1392

آزمایش مثبت

همونطور که تو پست قبل براتون گفتم منو بابایی چندین سال که منتظر شما هستیم بعد از کلی پروسه در تاریخ 11 مهر 1392 با انجام آزمایش خون متوجه شدم باردار هستم این روز بهترین و زیباترین روز زندگیم بود منو بابا سیا خیلی خیلی خوشحال شدیم و این خبر رو تنها به مامان من گفتیم و تا الان صبر کردیم و به هیچ کس نگفتی تا قلب شما کوچلوها به تبش بیفته و مارو از وجود خودتون مطمئن کنید و به بقیه هم این خبر خوشحال کننده رو بدیم. قراره شنبه 27 مهر برای سونوگرافی برم دکتر...  
18 مهر 1392

سخن اول

 سلام سلامی چو بوی خوش آشنایی  مدت زیادیه من (مامان سمی) و بابا سیا منتظر مسافرای کوچلویی هستیم که به زندگیمون گرمای بیشتری ببخشن... بالاخره این لطف بعد از چندین سال از طرف خدای مهربون شامل حال ما شد و ما هزاران هزاران مرتبه از خدای مهربون ممنون و سپاسگذاریم... می خوام به امید خدا توی این وبلاگ تا جایی که می تونم تمام اتفاقهای مهم زندگیتونو براتون به یادگار ثبت کنم...  
18 مهر 1392
1